وقتی از کارهای عادی روزانت که خوندن و نوشتن یه سری درسهای مزخرف دانشکاهیه که ازهر صد کلمه اش دوتاش به دردت نمیخوره و تازه بعد از کلی تلاش و شب نخوابی نمره درست و حسابی به بهانه شلوغ بودن سر کلاس بهت نمیدم ٬ دست میکشی تازه میفهمی مزه استراحت کردن چیه.
بعد از اتمام امتحانهاو ترم دانشگاه و از آنجایی که من عادت به بی کاری ندارم تصمیم گرفتم ماشینمو ور دارم و برم در آژانس تا کمی وقتم بگذره.اما دریغ از این که دارم با یه هیاهوی تازه آشنا میشم که دردخودشو داره.توی این داستانهای دنباله دار میخوام چندتا تجربه رو به شما بدم که آویزه گوشهاتون بشه.
حالا نوبت من شده تا بعد گرفتن آدرس برم دنبال مسافرم و برسونمش به مقصد:
این بار رفتم سراغ یکی از مشتری های همیشگی که یه دختر خانم بیست ساله با عموی چهل و هشت یا شاید بیشترساله بود.در ابتدای عمل که مجبور بودم به امر خودشون رانندگیم تبدیل بشه به خلبانی آخه یه کم عجله داشتن(اینم از شانس ماست که هرکی به تور ما میخوره واسه رفتن عجله داره).بعد از این که به عکاسی رسوندمشون در کمترین زمان ممکن متوجه شدم که خانم جوان در صدد ازدواج است و داره آماده بشه تا بره محضربرای خواندن صیغه عقد.
اما غافل از این که عموی ایشون قصد داره این خانم محجبه روبه عقد موقت یا صیغه موقت یه آقا پسر در بیاره تا بعد ازانجام تحقیقات به این آقا پسر جواب بدهند.
حالا بحث از اینجا شروع میشه که آهای آقای عموی این خانم ٬ مگه تو غیرت نداری؟که داری دستی دستی برادر زاده ات را به فنا می سپاری.اشتباه برداشت نشه فنا شدن نه بخاطر ازدواج به خاطر این محبتی که داری در دل این دو دختر و پسر به صورت ناخاسته وارد میکنی.حالا زدیم و شاید که این شازده پسر معتاد یا خلافکار از باب در امد.شما بیجا میکنی باعث میشی این دو به هم دل ببندند.
این رسم و رسومها تا کی باید به ما حاکم باشندوتاآخر از ما سواری بگیرند.مگر چه ایرادی داره که اینها بدون دل بستن به شناخت اولیه برسند؟یا باهم یه ارتباط دوستس جدا ازخانواده داشته باشند٬آقای عمو آیا نمیدونی وقتی دونفر جدااز خانواده با هم آ شنا بشوند زودتر به شناخت کامل میرسند٬و تنها دلیل این ماجرا به زمانی برمیگردد که هیچ پسر و خانم تازه وارد در یک اقوام جدیدنمیتونند اون جور که دوست دارند برخورد کنند ژس یه ماسک روی صورت خودشون میکشندوتا سالها این ماسک رو روی صورت نگه میدارند اما ناغافل از این که وقتی این ماسک از چهره برداشته بشه و اون چهره اصلی نمایان بشه چه فاجعه هایی ممکنه رخ بده که بدترنش طلاق است.
وقتی به درب خونه رسیدم و کرایه را گرفتم نیم نگاهی به این خانم انداختم و از ته دل آهی کشیدم که خداوندا خوشبخت شون کن.
:: موضوعات مرتبط:
رزندگی یعنی .. ,
,
:: بازدید از این مطلب : 275
|
امتیاز مطلب : 29
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9